تو نیکی میکن و در دجله انداز....
برچسبها: فتح آباد خبر, عاقبت کار, نیکی و بدی
ادامه مطلب...
پسر زنی به سفر دوری رفته بود و ماه ها بود که از او خبری نداشت. بنابراین زن دعا می کرد که او سالم به خانه باز گردد . این زن هر روز به تعداد اعضاء خانواده اش نان می پخت و همیشه یک نان اضافه هم می پخت و پشت پنجره می گذاشت تا رهگذری گرسنه که از آنجا می گذشت نان را بر دارد . هر روز مردی گوژ پشت از آنجا می گذشت ......
بقیه حکایت در ادامه مطلب
برچسبها: فتح آباد خبر, عاقبت کار, نیکی و بدی
ادامه مطلب...
ارسال در تاريخ جمعه ۲۶ خرداد ۱۳۹۱ توسط احمد سلیمانی